يادش بخير
بابا بزرگ مهربون
مادر بزرگ هم زبون
روزي كه رفتين به سفر
دلم شده بي باغبون
داد مي زنم كبوترا
چشماي من پر آب و خون
يادش بخير اون قديما
پس كوچه هاي بي نشون
شب مي نشستيم تو حياط
با خاطرات اين و اون
كاشكي بدونين كه چقدر
دلم گرفته واسه تون
شما رو من دست مي دارم
اندازه ي يه كهكشون
با رفتن شما شده
حياط مون بي سايبون
هرگز نمي ره تا ابد
از دل من كه يادتون
شعر؛محمد فرامرزي
Stablebeliefs.parsiblog.com